خدا جان...

دستی ته خاده جان ، تا لَه کارِن

گُل لهَ سر کِیمران ، وَ هزارِن

آو لَه سَر گانیان دا زَلاله

خاشیا خَلگا مهَ بی زوالهَ

((خدای من! تا دست مهربانی تو درکار است، کوه و دامنه های ان پوشیده از هزاران هزار گل خواهد شد.همچنان که آب چشمه هایمان هم زُلال است .خوشی این مردمان ازکرم ومحبت تو تو بی زوال خواهد بود.))

9d956f4a-c3e9-4e75-b5c5-0cd1122df01b.jpg

[ پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:خدا,کرمانج,کرمانجی,زبان کرمانجی, ] [ 9:59 ] [ مباشری ]
[ ]

پیامی از سوی خدا به بنده دلتنگش...

می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم.

هنوز خدایت همان خداست!

هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.

و جنسش عوض نمی شود ...

و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...برای همیشه!

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،

صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...

با عشق !

 

[ دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:خدا,پیام خدا,بنده خدا,پیام خدا به بنده,, ] [ 16:2 ] [ مباشری ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد